محل تبلیغات شما

دنیای واقعی م پر از نعمته و نعمتهایی ک از سرم زیاده

پس خدایا در نظر نگیر این جملاتی ک مینویسم رو

مرضی ک من دارم احتمالا کمال گراییِ!

مثلا از پنج تا کتاب چهارو نصفیش رو موضوع بندی کردم برا مامان به خاطر اون نصف هیچ حس انجام کار ندارم

بگذریم

وبلاگ برای من خلاصه میشد برای حضور اقای ملک ابادی ِ یهویی وقتی تو فکر خودکشی وسیگار واین چیزا بود

اون بود نمازش اول وقت بود و سیدذاکر گوش میداد 

میگفت حاجیت میگه فولان بیسار بهبان

و من بودم ک قلبم براش هورومون ترشح میکرد و ای ناله و هوار که غیرمستقیم بگو دوستم داری حاجی:)) 

و اون بود ک از اون دختر هم دانشگاهیش میگفت و حسودیم میومد 

میگفت یه روز میاد تو صف ون هه دانشگاه ولی نیومد

و خلاصه انقدر جواب نداد نداد تا چهارسال بعد 

یهو اومد تمام کامنتای باز نشده رو که خبر نداشتم اصلا وجود دارن باز کرد.

حالا تصور کن من ازدواج کردم سالهاست

یهو برام ن تیفیکشن میاد که جوابت رو داد فولانی جواب چیو؟

جواب گفتنِ دوستت دارم خیلی بدی که دوستم نداریم:))

یا مثلا یه سال بعد گفتم حتما رفتی با فولان دختره و حسودمو اینا

اونم با یه لبخند تصوری مجازی اومد گفت با کسی نرفتم درسمو ول کردم رفتم سربازی و فولان

یعنی ادم انقدر سبک؟

اما گاهی که میام تو وبم

میبینم همونقدر مث اون روزا تاریک و سیاهه و به جای دخترک مو طلایی سمت راست یه دختر مو طلایی بالای صفه س

یاد اون حال و هوام میفتم

شاهین میدونه یه اقای ملک ابادی ای بوده ک مجازی بود و مجازی موند اما انقدر به این جیزا اهمیت نمیده چون اهمیتم ندارن

اما جالب و جذابه برام!

که یه ادم بعد از هشت سال هنوز تو یادم زنده س شبیه همون روزای اول

شاید چون مثلا شوالیه بودو نجاتم داد

هان؟

خونه ی مامانم کمک کنم بره اصف

سالنشون یه پنجری بزرگ داره ک نور میا. تا وسط سالن

منم لم دادم جلو افتابِ بی رنگ پاییز و اینجا حرف میزنمفردا

گندم و مریم میان باید خونه رو جم کنم 

و رضا رو مدیریت کنم برا مشقش و مهمونی سینا و کنسلی کلاس ها و این حرفا

خلاصه ک توکل بخدا

اومدم یه کم از حس های بد بنویسم

آرزو میکنم اونی بشم.که تو میخوای

یه دستع گل عذرخواهی

یه ,ک ,رو ,اون ,تو ,مجازی ,ملک ابادی ,بود و ,ک از ,اقای ملک ,مو طلایی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نوجوان سالم